افکارم



رضا عنایتی از اهالی خراسان که در حال حاضر بهترین گن تاریخ لیگ برتر هم به حساب میاد زیاد سابقه ملی خوبی نداره.اون سال های اوجش تو استقلال که طی سه فصل تونسته بود دو بار آقای گل لیگ برتر بشه هم باز به تیم ملی دعوت نمیشد.
سرمربی اون زمان تیم ملی برانکو بود و با وجود مهاجمانی مثل علی دایی و هاشمیان که تو بوندسلیگا بازی میکردن زیاد میلی به دعوت از عنایتی نداشت.
اما یه رضای دیگه هم داریم به اسم قوچان نژاد که اون هم از اهالی خراسانه
زمانی که قوچان نژاد تو دسته یک بلژیک بازی های خوبی انجام میداد تیم ملی هم مهاجم درست و حسابی نداشت که اگه داشت امکان نداشت کی روش مهاجم از دسته یک بلژیک به تیم ملی دعوت کنه.
خلاصه قوچان نژاد به تیم ملی دعوت شد و خوش درخشید و با گلی که به کره جنوبی زد ما رو فرستاد جام جهانی و اتفاقا تو جام جهانی هم تک گل تیم ملی رو زد.

اونهایی که منو میشناسن میدونن که خیلی تا به حال وب عوض کردم،سعی کردم این سری با تغییرات بیشتر برگردم و با هدف تر باشم.
مخاطب های اینجا رو خودم انتخاب کردم و از یه سری ها دعوت کردم که به وبم بیان البته اگر تمایلی نداشته باشند هیچ مشکلی نداره و قطعا در ادامه هم نمیتونم تعیین کنم که چه کسانی به وبم بیان و چه کسانی نه اما برای این کارم هدف داشتم.
ان شاء الله که اینجا برای من و خوانندگانش وب مفیدی باشه.

کسانی که دیشب بازی والیبال رو دیدن لذت بردن به معنی واقعی کلمه رو درک کردن.یه بازی جذاب و زیبا با کلی صحنه های ناب.
دو تیم اومده بودن که نبازن و برای نباختن به آب و آتیش میزدن.
بچه های تیم ملی هم فوق العاده بودن و تمام تلاششون رو کردن،از پیلیز پیلیز گفتن های سعید معروف به داور گرفته تا اسپک های سرعتی شفیعی و اون امتیازات عالی ای که عبادی پور برامون گرفت.
ولی خب نتیجه اون چیزی نشد که ما میخواستیم.


پ.ن:کل بازی یه طرف اون صحنه ای که آلمیدا شیرجه زد سمت توپ و با پا اونو برگردوند هم یه طرف.


اگه سه شنبه ازم میپرسیدن چهارشنبه ساعت هفت شب کجایی احتمالا مبگفتم خونه ولی سر از کنسرت رضا صادقی درآوردم

ساعت چهار پنج بود که احسان بهم پیام داد یه بلیط کنسرت رضا صادقی دارم برای ساعت هفت میتونی بری؟

همین قدر یهویی و اتفاقی

خواستم بگم بعضی وقت ها چه قدر یهویی اتفاق های جالب تو زندگی میوفته و آدم سر از جاهایی درمیاره که فکرشم نمیکرده


تو فوتبال کشور خودمون خیلی از بازیکن ها هستن که نوید یه آینده درخشان رو میدن،بازیکن های با استعداد،اما معمولا خیلی زود فراموش میشن

یا درگیر حاشیه میشن یا انتخاب های اشتباهی میکنن و خیلی راحت توانایی های خودشون رو نابود میکنن

به خاطر همینه که یه سری از بازیکن ها سعی میکنن مشاور داشته باشن و از حاشیه ها هم دوری کنن تا استعدادی که دارن نابود نشه

حاشیه و انتخاب غلط دو تا فاکتور مهمه که نه تنها برای فوتبالیست ها که برای زندگی ما هم میتونه دردسر ساز باشه

یکی از دلایل عدم پیشرفت ما هم همینه که اسیر حاشیه ها میشیم و انقدر تو مسائل فرعی غرق میشیم که از مسائل اصلی زندگیمون جا میمونیم و گاهی هم بدون حاشیه میریم جلو ولی انتخاب های غلط زندگی ما رو نابود میکنه

 

پ.ن:واقعا این تغییرات اخیر بیان خیلی مزخرفه


اون زمانی که تلگرام تازه فیلتر شده بود خیلی از شخصیت ها و ارگان ها و البته رهبری برای حمایت از پیام رسان های ایرانی پایان فعالیتشون تو تلگرام رو اعلام کردند اما با گذشت زمان وقتی دیدند مردم از تلگرام نرفتند تصمیم به بازگشت گرفتند البته رهبری همچنان برنگشت

شاید اگه بقیه شخصیت ها هم پافشاری میکردن و برنمیگشتند الان استفاده از پیام رسان های ایرانی افزایش پیدا کرده بود


یکی از اساتیدمون تو دو تا دانشگاه درس میداد،یه شرکت داشت که باید اداره اش میکرد،دانشجوی دکتری بود،متاهل بود و یه بچه کوچیک داشت و بچه داری هم میکرد و به گفته خودش همسرش هم دانشجو بوده و این یعنی برای کارهاش خیلی نمیتونسته از همسرش کمک بگیره
واقعا برام سواله چه جوری این همه کار رو انجام میده؟
وقت از کجا میاورد؟

جناب پناهیان ای هستش که در بین کلی سرشناس دیگه خیلی گل کرده،به نظرم محبوبیت پناهیان سه دلیل عمده داره

1-پناهیان از معدود ونی هستش که فعالیت خیلی خوبی تو شبکه های اجتماعی چه داخلی و چه خارجی داره و سایت پیشرفته ای به زبانهای فارسی،اردو،عربی،انگلیسی و فرانسه داره،در کنار اینها حضور خوبی هم در رسانه ملی داره

2-از دلایل دیگه محبوبیت پناهیان انتشار کلیپ های تقطیع شده صوتی و تصویری از سخنرانی های طولانی ایشون با موسیقی متن فوق العاده هستش

شاید خیلی ها حوصله نداشته باشن بشینن دو ساعت سخنرانی گوش بدن ولی حوصله دو سه دقیقه کلیپ رو دارن و البته موسیقی متن این کلیپ ها هم تاثیر خوبی روی شنونده داره

3-پناهیان بیان خیلی خوبی داره و به خوبی میتونه مخاطب رو جذب کنه


ما برای در پیش گرفتن این سفر،شیر یا خط انداختیم،شیر آمد؛ یعنی باید رفت. و ما رفتیم.اگر خط هم می آمد و حتی اگر ده بار پشت سر هم خط می آمد،ما آن شیر را می دیدیم و به راه می افتادیم.

 

بخشی از کتاب خاطرات سفر با موتورسیکلت از ارنستو چه گوارا که من خیلی دوست داشتم


اون روزهای اولی که احسانو پیدا کرده بودم یه چند باری بهم گفت میم قشنگ مشخصه به بازیگری علاقه داریا

حتی یه بار بهم گفت من دارم میرم کلاس بازیگری دیدم تو هم علاقه داری گفتم بهت پیشنهاد بدم تو هم بیای

تو هنرستان کامپیوتر خوندم ولی یکی از بچه ها که جدول همشهری حل میکرد سوالات سینماییش رو از من میپرسید،جوری که بچه ها کپ میکردن

هیچ وقت جدی سمتش نرفتم فقط یه اطلاعاتی جمع کردم

کلا من آدم عملیاتی نیستم که مثلا برم کلاس بازیگری،آدم اطلاعاتی ای هستم و تو حوزه های مختلف اطلاعات جمع میکنم

چهار سال تو یکی از هنری ترین قسمت های تهران درس خوندم ولی خب نزدیک هنر نشدم

همیشه اسم هنر که میاد حالی به حالی میشم،تو وبلاگ ها سینمایی ها رو خیلی با علاقه میخونم ولی هیچ وقت خودم سمتش نمیرم

کلا تماشاچی خوبی ام


زیاد شنیدم در مورد توابین میگن که کارشون چه فایده ای داشت وقتی اون زمانی که باید نرفتن کنار امامشون بعدش چه فایده ای داره؟

همیشه این سوال برام وجود داره که یعنی اینکه پشیمون شدن ارزشی نداره؟

حالا درسته در زمانی که باید اقدام درست میکردن نکردن ولی اینجوری بخوایم نگاه کنیم پس همه اونهایی که تو زندگیشون تو زمان درست اون کاری که باید میکردن رو نکردن باید دیگه ناامید بشن

یعنی واقعا این برگشتنه این پشیمونیه ارزشی نداره؟


یادمه در دوران طفولیت با پسرخاله و دخترخاله ام بازی میکردیم

از این بازی ها که یه اسم رو انتخاب میکردیم و تعداد حرف هاش رو مشخص میکردیم و بقیه باید حروف رو حدس میزدن تا به اسم برسن

من خیلی راحت بازی رو میبردم چون اسم های ساده رو انتخاب میکردم و دخترخاله و پسرخاله ام ذهنشون میرفت رو اسم های آنچنانی

مثلا من غلام رو انتخاب میکردم و اون ها به پانته آ و سیامک و آزیتا و . فکر میکردن

گاهی اوقات تو زندگی راه حل های ساده جلوی چشممونه ولی ذهن ما میره سمت راه حل های پیچیده


یه سری ساعت سه نصفه شب به مخاطب هام پیام دادم ببخشید این موقع شب مزاحمتون میشم یه سوالی ذهنمو مشغول کرده اگه برام مهم نبود این موقع شب مزاحمتون نمیشدم ولی خیلی حیاتیه

میخواستم بدونم ماهی هی دهنشو باز و بسته میکنه آب میره تو دهنش یا نه؟

 

و از همه مهم تر جواب محمد بود که گفته بود نه نمیره


بعد از خوندن

این پست مخصوصا چند خط اولش به این فکر کردم واقعا چه جوریه که یه عده وقتی میگن ما فلان کار رو میکنیم میتونن و یه عده خودشون رو میکشن به قول این دوستمون امضا میکنن،اثر انگشت میزنن و . ولی باز نمیتونن

واقعا فرق گروه اول و دوم تو چیه؟


تو دانشگاه یه استادی داشتیم که خیلی راحت با همه چیز برخورد میکرد
میگفت برای من حضور و غیاب مهم نیست
کلاس هاش رو هم یکی درمیون میومد
همه رو هم تحت هر شرایطی قبول میکرد
خب طبیعتا همه همچین استادی رو دوست دارن ولی مسئله اینجاست که این استاد سودی برای خودمون نداره


تو سریال های مهران مدیری همیشه نقش اول آدم شریفیه که جامعه ازش سوءاستفاده میکنه.یعنی معتقده تو این جامعه اگه بخوای شریف زندگی کنی بیچاره ای و البته ادم های شریف رو ادم های بی عرضه و ساده لوحی نشون میده نکته جالب اینجاست نام شخصیت سریال اخیرش هم شرافت هستش


یه بحثی رو زیاد تو وبلاگ های افراد مذهبی دیدم و اونم اینه که اگه جایی بین ازدواج و موقعیت شغلی و تحصیلی و پیشرفت فردی قرار گرفتن درست اینه که ازدواج رو انتخاب کنن یا اگه بچه دار شدن باعث بشه از موفقیت های فردی جا بمونن باز بچه دار شدن رو انتخاب کنن من شخصا این رو نمیپسندم یعنی اگه تو موقعیتی قرار بگیرم بین ازدواج یا بچه دار شدن و موفقیت فردی ترجیح میدم اون ها رو فدای موفقیت های فردی خودم کنن


تو برای من یه اسطوره ای
هر وقت خواستم کسی رو بپیچونم از ترفندهای پیچوندن تو استفاده کردم
تو برای من خدای اعتماد به نفسی
تو کسی هستی که درست زمانی که هیچکس فکرشو نمیکنه برگ برنده ات رو،رو میکنی
برای تو ناامیدی معنا نداره
همیشه برام سواله چه جوری این همه سختی رو تحمل میکنی مرد بزرگ
تو به تنهایی از صد تا کلیپ انگیزشی هم بهتری
اساتید موفقیت در برابر تو باید برن بوق بزنن
تو خودت به تنهایی یه لشگری
الان روزهای خوبی رو نمیگذرونی ولی اینو بدون که من باید مرده باشم که بذارم به بی راهه بری
نمیذارم مطمئن باش مرد بزرگ


قبل از سفر داشتم فلش و گوشیم رو از مداحی و سخنرانی پر میکردم تو استوری اینستای استاد شجاعی ساعت شمار گذاشته بود برای انتشار اهنگ انتخاب علی اکبر قلیچ
دقیقا زمان انتشار اهنگ یعنی زمانی که ساعت شمار صفر شد دانلودش کردم تا حالا تجربه نداشتم انقدر داغ آهنگ دانلود کنم

بشنویم






بیان یه سری مسائل تو جامعه ما تابو محسوب میشه اما گاهی گفتن یه سری چیزها از نگفتنشون بهتره
تو وب قبلیم از یکی از دوستام نوشتم که تو مسجد دیدمش و بهم گفت به گناه خود یی دچاره و ازم کمک خواست
اون روز مونده بودم که چیکار کنم تصمیم گرفتم بیام و تو وبلاگم این مسئله رو مطرح کنم و از کمک مخاطب هام استفاده کنم
با راهکارهایی که دوستان دادن خدا رو شکر تونستم مشکلش رو تا حدی حل کنم و تعداد دفعات خودیی رو کم کرد منم ولش کردم و چسبیدم به زندگی خودم تا اینکه امروز دوباره تو مسجد دیدمش و گفت دنبال راهیه که برای همیشه ترکش کنه
اگه راهی به ذهنتون میرسه و حتی خجالت میکشید بگید به صورت ناشناس بیان کنید.به نظرم گفتن این مسائل و کمک کردن بهش بهتر از اینه که بذاریم یه جوون در گناه بمونه

+سربازه و شرایط ازدواج نداره


روزی که دندون های عقلمو کشیدم دستیار دکتر برگشت بهم گفت یه وقت سیگار و قلیون نکشی ها
بهش گفتم اهلش نیستم
هم خدا رو شکر میکنم و هم به خودم افتخار میکنم که هیچ وقت اهل این چیزها نبودم و هر کس هم که منو میبینه متوجه میشه چه جوون پاکی هستم
تو دوران خدمتم شاهد بودم که چه جوری هم خدمتی هام به خاطر سختی های خدمت سیگاری شدن ولی من هیچ وقت سمتش نرفتم
با احسان که میرفتیم دربند جلوی من قلیون میکشید و من هیچ وقت حتی تحریک هم نشدم که بگم یه پک هم من بکشم
کلا به خودم افتخار میکنم که بچه پاکیم نه فقط از نظر دود و دم به خاطر خیلی فسادهایی که جوون های هم سن و سال من باهاش درگیرن
به نظرم داشتن جوون پاکی مثل من آرزوی خیلی از پدر و مادرهاست


تو همین وبلاگستان یادمه به یه بنده خدایی گفتم شما تو پستتون یه بنده خدای دیگه رو مورد تمسخر قرار دادید برگشت در جوابم گفت عجیبه که بقیه خوششون اومده و به شما برخورده
نگفت حرف من اشتباهه یا درست با گفتن اینکه به من برخورده خواست خودشو راحت کنه واقعا به نظرم حتی اگه دیگران هم خوششون اومده باشه خیلی بیجا کردن که از تمسخر یکی دیگه خوششون اومده
خودشون مگه کی هستن که یه بنده خدای دیگه رو مورد تمسخر قرار میدن؟
بدون عیب و نقصن
من نمیدونم چرا این ملت اینجورین چی فکر میکنن در مورد خودشون؟


پ.ن:از اونجایی که فقط چهار نفر اون یکی وبلاگ رو دنبال کردن و زیاد ازش استقبال نشد همینجا موندم

کلیت کلیپ های این پسره محمد امین کریم پور تو این موارد خلاصه میشه:
یه عده دارن میزنن و میرقصن بعد اون دختره میگه:
واااااااای محمد(کاملا با عشوه خوانده شود)

جا داره یه بار دیگه به اون چهار میلیون و ششصد هزار نفر بگم خاک بر سرتون
واقعا یه پست کفاف نمیداد

انقدر این دیالوگ نوید محمدزاده رو شنیدم که ناخودآگاه ذهنم همه چیز رو مثل اون دیالوگ میبینه و میشنوه
به طور مثال:
وقتی همه زندگیت میشه سخنرانی های حاج آقای پناهیان
من میدونم تنها مسیری که حاج آقا نشون میده سخته
من میدونم کسی حوصله اش نمیگیره سخنرانی هاش رو کامل گوش بده
ولی من دلم پر می‌کشه یه بار دیگه ببینید رفقا گفتنش رو بشنوم


یه سری هم داشتیم با سعید قدم میزدیم برگشت بهم گفت زنه تو فضای مجازی اومده بهم میگه عاشقت شدم
خنده ام گرفت
برگشت گفت جدی میگم
حالا من از اوضاع سعید خبر داشتم که چه قدر داغون بود
خودش میگفت احتمالا فکر کرده اونی که پشت سیستمه سیکس پک داره
از اون جالب تر اینجا بود که میگفت من رفتم نصیحتش کردم یکی باید خود سعید رو نصیحت میکرد:)


ایام عید دو سال پیش بود به گمونم گفت و گوی عبدالرضا داوری و حسین دهباشی رو میدیدم
دهباشی به داوری گفت برای من قابل درک نیست که تو چرا طرفدار کسی هستی که در قدرت نیست (منظورش بود)
نقل به مضمون نوشتم
این نگاه اصلا درست نیست
ما باید از افراد حمایت کنیم به خاطر حق بودنشون نه به خاطر اینکه در قدرت هستند.


یه مدت کابوس میدیدم که تو اتاقم خوابم و احساس میکردم یه چیزی کنارمه بلند میشدم میومدم تو پذیرایی دوباره میدیدم سر جام تو اتاقمم دوباره بلند میشدم میومدم تو پذیرایی باز میدیدم سر جامم
الانم زندگیم همین شده از نقطه a  حرکت میکنم باز میبینم همون نقطه a هستم


ضمن عرض اینکه پست قبل رو حتما بخونید و براش نظر بذارید چون میخوام نظرتون رو بدونم و برام خیلی مهمه جا داره بگم حالا که کارمون جور شده خدا رو شکر دیگه وقت زن گرفتنه
خانم های مجردی که اینجا رو میخونید لطفا اگه خوشگلید پای این پست کامنت بذارید اگه نه که نه وقت خودتون رو بگیرید نه ما رو

دیروز قرار بود بریم آقای رئیس رو ببینم

بهم گفته بودن رسیدی ملارد زنگ بزن بچه های کارخونه بیان دنبالت

ما زنگ زدیم یارو حال نداشت بیاد دنبالمون پس یه ماشین گیر آوردیم فقط قرار بود برم خیابون شهریار رفتم شهریار کرج و کلی استرس گرفتم که برای اولین جلسه دیرم شده.

گوشیم زنگ خورد و وقتی جواب دادم یکی که حس میکنم رئیس بود گفت برگرد ملارد یه اریسان میفرستم بیاد دنبالت

خلاصه رسیدیم کارخونه و رئیس که کار داشت گفت برید یه دوری بزنید تا من کارم تموم شه ما هم گفتیم باشه

بعد هم اومد گفت بیاید من ببرمتون ناهارتون رو بدم تا بعد،سوار ماشینش شدیم و رفتیم اتاق جلسه و ناهار رو زدیم به بدن و بعد خودش اومد و جلسه شروع شد

این همه مقدمه چینی کردم که بگم از بچگی به ما گفتن اگه درس نخونی بدبختی و فلان طرف پول داشت سه تا تحصیل کرده جلوش کپ کرده بودیم از ابهتش

اصلا هم به حرف هامون گوش نمیداد

ن نشسته بود دو ساعت متن نوشته بود برای جلسه و صحبت میکرد و اون بیرون رو نگاه میکرد آخرم برگشت گفت تلگرام برای من اینستا برای علی سایت هم برای شما

فکر کن دو ساعت حرف زدیم اصلا نمیفهمید چی میگیم اخر هم همین حرف رو زد و کلا اطلاعات ما رو برد زیر سوال

خلاصه که واقعا ثروت بهتر از علم است.سه تا تحصیل کرده برای یه آدم بی سواد کار میکردن که گویا داره دومین کارخونه اش رو هم میزنه



علی:یه کانال هست تو تلگرام روزی یه پست میذاره اونم عکس یه خیاره ان کا فالوئر داره
ن: یه کانال هست اصلا پست نمیذاره فقط یه عکس چنگال پروفایلشه اونم ان کا فالوئر داره
من:این انتخاب های مردم اصلا درست نیستا
علی:همه جای دنیا همینه
من:باشه چون همه جا همینه دایل بر درست بودنش نیست

نمیدونم چرا ما انقدر علاقه مند به چیزهای سطحی هستیم شاید به خاطر راحتیشه
من میگفتم خاک بر سر اون چهار میلیون و ششصد هزار نفر باز اونا حداقل میخندن فالوئرهای این کانال ها که دیگه هیچی

مختارنامه هیچ وقت برای من یه سریال معمولی نبود
اون سال اولی که پخش میشد من هنرستانی بودم و همکلاسی هام اصلا درکی از این سریال نداشتن فقط براشون جذاب بود اما من به پیام های فیلم دقت میکردم و از دیالوگ های نابش که با مسائل ی همخوانی پیدا میکرد لذت میبردم
دیالوگ پایانی فیلم رو خیلی دوست داشتم
(من حجت تمام کردم باشد که خدا مرا از همراهی شکاکان و بددلان بی نیاز سازد)


این دم آخری اگه جمله ای چیزی هست شنواییم

میدونم خیلی عصبانی شدم خیلی جاها استرسم رو تو وبلاگ خالی کردم که چاره ای نبود

خلاصه که حلالمون کنید خواستم این پست آخرم حرف های آخر شما باشه

و البته از خاطرات وبلاگنویسی خودم هم بگم و آدم هایی که تو این مدت باهاشون آشنا شدم

یکی از کسانی که همیشه کامنت هاشون برام جالب بود خانم مروه بود خیلی نسبت به سنشون به موارد خوبی اشاره میکردن و خیلی پخته بودن

مهربونی خانم الف هم برام قشنگ بود

و البته صراحت عجیب خانم پیچک

سید جواد هم گوله ی نمکی بود واسه خودش


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها